در تو چنان غرق می شوند
شبیه گرگی در رویای کوهستان
با چنگالهایی به رنگ خون
در تو کشته میشوند
به سان یورش دسته کلاغی به گندمزار
در اندیشه کاسه چشم قوچ افتاده
هزاران کروکودیل سلاخی می شوند
خوشمزه و آشفته
یورش بی رحمانه کفتاری به سر ماده سگ
در تمام وجودت شیرجه میزنند
شبیه نهنگی قاتل به دنبال بچه وال
خسته و درمانده
میان خواب سنگین کارگران تونل
تو را به خواب می روند
سرد و سکوت و ویران
در آخرین زمستان تایگا
منتظر رویدن گلها در برف
همراه دروازه بان اول مونشگلادباخ ۲۰۲۲
بدون برنده شدن
در بازی صفر صفر ایستادیم
با چشمانی به رنگ چوب
و گیسوان نیمه زرد
بازنده این بازی بی باخت
غرق در نبودنی که نابود نمیشود
رودخانه های سبز از جنگل زرد می روند
اما من وامانده ترین قبیله این قوم وحشی ام
در نبردی که آخرش به نکشتن میرسد
در چشمان روباهوارت
جوجه ها به سیخ میشوند
در پرهای سیاه قو
این سیاهی سیاهتر می شوند
و چنان غرق در سیاه چاله چشمانت
که تمام جهان خورده می شوند
در انجماد دهان خرچنگ
دامنت هزاران تکه میشود
و در رویای سر توله سگی ات
آب از دهان گله ی کفتار سرازیر میشود
در امتداد سواحل جزایر فارو
نجات یافته ام پیش از رهایی از لاپلند

در تن تخته سیاه ابدی
دو تا رنگ نبود