میکروفن ها مدفوع بالا می آورند
و‌ سیاستمدارانی با سخنان خونین در مقعد
جهان شبیه توپی پنجر با لگدهایی بر گرده
به سان ماری کشته با تمساحی بر سر
مردان و زنان آواره زمین
در دشتهای مرگ پرواز می کنند
زمین این گوی بیهوده
و سیاستمدارانی با بمب‌هایی منفجر شده در مقعد
بجای رشد علفها بر دیوار
در دشتهای انبوه نفرت پراکنده می شود
ریاست جمهورانی با شکمهای پر از خوک
زمان چون پرنده ای غرق در خون
بوی دروغ بر دیوار کلیسا راه می رود
شهرها در پوچی و شهوت غرق
چوب بلندی در دستان زنان شهر
سربازان به سان گله های سگ آفریقا
از مغز سیاستمداران کثیف موشی به نافشان می گذرد
جهان در فاضلابی از سخنان آلوده
کودکی کاسه خونش را به سر می کشد
و آسمانی که بیچاره تر است
در انتهای لبه راه شیری
موجودی دوپا با کرواتی بر گردن
از دهانش خون و مدفوع بر میکروفن‌ها
گرگی در شمالگان می خندد
آنگاه که کلمات درشت در جمجمه ها کرم می شوند
کجاست عصر یخبندان
و دوران عصر پیش از میمون
کراوتهایی در زیر دم الاغ
خبرنگارانی پاهایی را می لیسند
شب‌های شلوار پاره
در دهان سگی پخش می شود
گریه های دخترکی در انبوه شهری از دست رفته
و مردانی اتو زده شراب را به سر می کشند
از تلویزیونها خون جاری می شود
کت و شلوارهایی آلوده از کود الاغ
در اندوه سکوت کوهستان و هجوم تلویزیون
از آندرومدا می گذرم
با خاطراتی تلخ از زمین
گوی کوچک خمیده
که صاحبانش شلوار هم را می درند
میان جنون و باورهای هیچ
بمبی در رانهایشان رها می شود
شبیه دندان تمساحی بر پای آهو
زخمهای زمین پاک نمی شود
گوی بد بخت کج
در دهان ویران انسان
و آبهایی که تلخ می شوند
به قبل از شروع دایناسورها بر می گردم
خالی تر و دور تر از انسان
رهاتر از درختی در سرما
میکروفن ها در ناف سیاستمداران فرو می روند
در دشتهای زرد
گل‌های خشم می رویند
و این گوی حقیر خمیده
بادش روزی خالی خواهد شد
درونی پر از کرم‌هایی گندیده
در شکم سیاستمداران سرخ و زرد
کفتارها کشتی می گیرند
آخرین کلاغ دشت های ناامیدی
بر فراز مرزها خواهد گذشت
بازمانده از زمین با مردارهای زیاد
و نه تو خواهی ماند
و نه کت شلوار سیاه و نه گل‌های خشم



تاريخ : جمعه نوزدهم بهمن ۱۴۰۳ | 9:29 | نویسنده : دکتر حسنعلی(بهرام) ترنج |