در خواب و بیداری مردگان 
میان دنیای نگونبختی
سبد از دست زن افتاد 
دیگر به چشمانم اعتمادی نخواهم داشت
خودم دیدم که مردی دست سگ می خورد
نگاه چشم شیطانی
لباس باد را می کند
نباید چشمها را بست 
میان آنچه باید مرد
شبیه مرگ در آخور
علف با کاه باید خورد
همین امروز بی فردا
شبیه زندگی در مرگ
تبر شل شد، درخت افتاد
میان بی رحمی پاییز
مسیح بی کفش می آید
صلیبی را نخواهیم دید
اگر امروز یا فردا
تو نور صبح را خواهی
همیشه آخرین راهی نخواهد ماند
میان تیرگیها رفت باید
درخت در سنگ می روید
نه امروز و نه فرداها
علفزاران نمی خشکند
میان چادر شیطان لباس سرخ می سوزد
میان آتشی که خویش برپا کرد
Dr. Toranj



تاريخ : پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۸ | 0:16 | نویسنده : دکتر حسنعلی(بهرام) ترنج |