در امتداد شبی سیاه
جغدی آوازی میخواند
در بی نهایت یخبندان
کوچه ها بخار میشوند
کلاغی مرد در خلوت عبور
مهتابی سفید در دهان شیطان
پیراهن بلندش بالاتر
شبیه مرداری در شکم کفتار
الاغی یک دست مزرعه را در آتش سوخت
دهقانانی بی کفش
در کنار جوی زمان یخ زده اند
دوردستها دودی برمیخزد
تراکتوری خواهد آمد
بدون هیچ راننده ای
حوصله مسافران می ترکد
هنوزم نخواهد آمد
پیراهن بلند شیطان
در زیباترین چشمه شسته میشود
چشمان آبی دختران شهر
در دهان کفتاری شلی میجوشند
به انتظار نیامدن تراکتور
هنوزم برزگران می کارند
کنار سایه های درختی خشک
بوی شغال سرخ می گذرد
نه امروز تمام میشود و نه فردا می آید
کنار چنارهای پیر
مردمان خسته ای به دور چراغ
از فردایی که نمی آید سخن می گویند
و گذشته ای که هنوزم نمی رود
لباس بلند شیطان
سیاهی را به دیاری نگونبختی پاشید
و زمان در تونل اندوه خشکید
راننده هنوزم نخواهد آمد
Dr. Toranj

در تن تخته سیاه ابدی
دو تا رنگ نبود