صدای وارد حنجره تلخ شد
 سکوت  کلمات خطرناک
 بدون گریه یا چوب
 فرو برد در گلو
 این زمینه ما را به سمت پایین می برد
 و در دهان شیطان، درخت آمد
 لرد با راب ایستاد
  خیره شدن به گله حیوانات
 صدای آمد
 درخت سوزانده شد
 در یک سقف سبز
 اسب بز بریزید
 در دورترین منبع دانوب
زرتشت کفش خود را شسته است
 انحنای آخرین زمان
 نیچه در مقابل مسیح بود
 بین تلخ بادام
 چوپان پیشانی او را ستایش می کرد
 کشیش اسقف از دیوار اخراج شد
 نه آسمان و نه خورشید
 باران بعد از چای
 زمین زرد و نگران 
 صلیب از مسیح به حراج رفت
 پیش از جمعیت کج و کور
 یکی از صندلی اش افتاد
 ابدیت در یک جهان آرام ساکت 
 خدا قهوه را در کنار شومینه اش نوشید
 و ابدیت در جادوگری بود
اما پایان روشن نبود


برچسب‌ها: خدا

تاريخ : چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ | 23:58 | نویسنده : دکتر حسنعلی(بهرام) ترنج |